سفر ریاست جمهوری ایران به لبنان و
استقبال تاریخی مردم لبنان از دکتر احمدی نژاد، در بیروت و جنوب لبنان را نباید در
یک چارچوب محدود چند ساله محصور کرد، چرا که ایران و لبنان در طول تاریخ به مانند
دو برادر همیشه شانه به شانه هم بوده و در مشکلات و سختی ها یار و یاور هم بوده
اند.
امروز، محدود کردن روابط ایران به
حزبالله و نشان دادن آن بعنوان یک جهش سیاسی برای ایران در خاورمیانه، تحریف
تاریخ سرشار از همکاری ایران است که فصول آن را باید در قرن های گذشته جستجو کرد.
روابط فرهنگی و سیاسی ایران و لبنان،
به پیش از میلاد مسیح و بطور دقیق به "دوره هخامنشی" و کوروش کبیر باز
میگردد. بعد از سقوط حکومت اسلامی در قرن 13 به دست مغول، جنگ های بسیاری در گرفت
تا اینکه عثمانی ها بر بخشی از خاورمیانه مسلط شده و در اواخر قرن 16 امپراطوری
فارسی صفوی با تکیه بر مذهب شیعه جعفری اثنی عشری بر سر کار آمد و تشیع مذهب رسمی
حکومت شد.
مذهب رسمی در ایران در جریان درگیری
با عثمانیها، از تسنن به شیعه جعفری تغییر پیدا کرد. در این مرحله علمای جبل عامل
لبنان به ایران آمده و مذهب شیعه اثنی عشری را در این کشور رواج دادند. از جمله
این علمای لبنانی عبارتند از: بهاء الدین عاملی از جباع، شیخ حر عاملی از جزّین و
.... و بدین ترتیب فرهنگ جبل عامل به ایران انتقال یافت و دو نسل گذشت تا از خود
ایرانیها دانشمندانی در فقه جعفری، و سایر علوم تربیت شدند .
از آن زمان حرکت تبادل فرهنگ و جمعیت
میان ایران و لبنان آغاز و با ایجاد یک جو فرهنگی زمینه برای روابط سیاسی فراهم
شد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،
روابط ایران و لبنان محدود به رابطه با سازمان آزادیبخش فلسطین و اپوزیسیون ایرانی
به رهبری امام موسی صدر بود؛ به گونهای که مخالفان ایرانی، لبنان را مرکزی برای
فعالیتهای خود علیه شاه ایران قرار دادند. امام موسی صدر نقش کلیدی و مهمی را در
جمعآوری ایرانیان مخالف نظام شاهنشاهی بازی میکرد. مرد شماره دو بعد از ناپدید
شدن امام موسی صدر، مصطفی چمران بوده است. آن دوره شاهد روابط همکاری میان سازمان
آزادیبخش فلسطین به ویژه جنبش فتح به رهبری یاسر عرفات در جنوب لبنان و مخصوصا
بقاع بوده است.
پس از استقرار انقلاب اسلامی ایران
در سال 1979، آرمان ایران و گروهی از جوانان شیعی در صدور انقلاب، به صورت مشترک
درآمد؛ بدین ترتیب لبنان در دهه 80 قرن گذشته به جبهه اصلی درگیری با غرب و رژیم
صهیونیستی تبدیل گشت. در این زمان حمله رژیم صهیونیستی در رسیدن به بیروت و حذف
مقاومت فلسطین منجر به شکلگیری حزبالله
در سال 1982 گردید. (1)
در این میان نبایداز نقش پررنگ رهبر کبیر
انقلاب امام خمینی چشم پوشی کرد، ایشان همواره بازگشتبه اسلام و متحد شدن را شرط
نجات فلسطین ولبنان و جلوگیری از امیال توسعه طلبانه صهیونیزم دانستهاند و همواره
با تاکید بر اینکه مسئله اصلی اسرائیل نابود کردن اسلام است، خواستار کنار گذاشتن
اختلافات از جمله اختلافات مذهبی بود. اگرچه اکثریت اعراب و مسلمانان ساکن فلسطین،
پیروان مذاهب اهل سنت بودند اما امام خمینی بعنوان یک فقیه و مرجع شیعه از هیچگونه
حمایتی نسبتبه آنان فروگذار نمیکرد. این رویه برخلاف کسانی بود که چون اهل سنت
را غاصب و کافر میدانستند معتقد بودند که سنیها دارند مجازات میشوند و حمایت از
فلسطین را به این بهانه که تقویت اهل سنت است تجویز نمیکردند.
لذا چنین استقبال گرمی از احمدی نژاد
استقبال از تمامی پیوندهای میان ایرانیان و لبنانی هاست و فراتر از یک فرد و دوره
است. چه آن زمان که محمد خاتمی با تمامی ملاحظاتش در موضع گیری بر علیه اسراییل
مورد استقبال لبنانی ها قرار گرفت و چه اکنون که احمدی نژاد به دلیل مواضع شفافش
در حمایت از مقاومت مورد استقبال قرار می گیرد و البته پرواضح است که لبنانی ها این
تفاوت ها را احساس کرده اند.
در پایان سخن معروف امام خمینی(ره)
رایاد آورمی شوم که همه ما به کرات آنراشنیده ایم ولی افسوس وصد افسوس که هنوز باورنکرده
ایم!
«برای من یک مطلب به شکل معماست و آن
این است که همه دول اسلامیه و ملتهای اسلام میدانند که درد چیست؟ میدانند که
دست اجانب در بین است که اینها را متفرق از هم بکنند، میبینند که با این تفرقهها
ضعف و نابودی نصیب آنان میشود میبینند که یک دولت پوشالی اسرائیل در مقابل مسلمین
ایستاده که اگر مسلمین مجتمع بودند و هر کدام یک سطل آب می ریختند او را سیل میبرد،
معذلک در مقابل او زبون هستند.»(2) امام راحلمان از اتحاد دول اسلامی سخن میگفت ولی
چه برسرماآمده است که در داخل نیز متحد نیستیم!!